
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۲۱
۱
باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد
تا بیخبران را سخن عشق در افتد
۲
افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری
این است سرانجام کسی کز نظر افتد
۳
برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است
کاو نیز به عذر آید و در پای سرافتد
۴
رسمی ست بتان را که به رخ پرده بپوشند
باشد که به ایّام تو این رسم برافتد
۵
گویم به خیالت صفت روز جدایی
یک شام به سر وقت خیالی اگر افتد
نظرات