خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۲۲

۱

با غمت هرچند کار درد ما مشکل شود

سرنوشتی از ازل این بود تا حاصل شود

۲

هرگز این درد نهانی را دوا پیدا نشد

بعد عمری گر شود آن هم به درد دل شود

۳

می زنم از گریه بر خاک رهت آبی و باز

ز آن همی ترسم که پای مرکبت در گِل شود

۴

تا به کی سرو سهی دعویّ آزادی کند

تو یکی بخرام تا دعویّ او باطل شود

۵

چون خیالی را سر عقل خیال اندیش نیست

ساقیا جامی بده ز آن می که لایعقل شود

تصاویر و صوت

نظرات