خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۲۷

۱

تا بر بیاض رویت خطّ سیه برآمد

از نامهٔ محبّان نام گنه برآمد

۲

گو طرّهٔ را مبُر سر اکنون که رخ نمودی

فکر از درازی شب نبوَد چو مه برآمد

۳

زلف سیاهکارت بی جرم تا که را سوخت

کز خان و مانش آخر دود سیه برآمد

۴

سر بر ره تو دارد پیوسته درّ اشکم

ای دولت یتیمی کاو سر به ره برآمد

۵

هر ناوکی که چشمت زد بر دل خیالی

کاری فتاد یعنی بر کارگه برآمد

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۲۱۴

نظرات