خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۳۰

۱

تا بنفشه برد بویی از خطت در تاب شد

چون لبت را دید کوثر از خجالت آب شد

۲

نرگس مردم فریبت هیچ می دانی که چیست

فتنه یی کآخر ز جام ناز مستت خواب شد

۳

بود مقصود دلم نقش دهان تنگ تو

آن هم از بی طالعیِّ بختِ من نایاب شد

۴

گوشهٔ ابرو نمودی باز از سودای تو

می فروشان را هوای گوشهٔ محراب شد

۵

دیده بر رویم ز سیل خون دری بگشاد و گفت

ای خیالی تنگ‌دل منشین که فتح باب شد

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۲۰۴

نظرات