
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۳۳
۱
تا به کی نقد دلم صرف غم هجران شود
ای اجل تیغی بزن تا کار من آسان شود
۲
شربت وصلی کرم فرما که این رنجور را
بیم آن شد کز فراقت حال دیگر سان شود
۳
ای که طوفان را ندیدی باش تا روز فراق
از سحاب دیده سیل اشک ما باران شود
۴
گوی با گوی دل از چوگان زلف او خبر
تا چو من او نیز روزی چند سرگردان شود
۵
تا کی از اهل نظر نقش دهان تنگ تو
دل برد پیدا و از پیش نظر پنهان شود
۶
ای خیالی سر بنه بر خاک راهش پیش از آن
کاین سر سودازده با خاک ره یکسان شود
نظرات