
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
تا دلم شیوهٔ آن زلف دوتا میداند
صفت نافهٔ چین فکر خطا میداند
۲
با من آن غمزهٔ پُرفتنه چهها کرد و هنوز
در فن خویش چه گویم که چهها میداند
۳
زلف مشکینِ تو با آن که پریشانحال است
مو به مو حال پریشانی ما میداند
۴
حالیا سوختهٔ آتش هجریم و هنوز
چه شود عاقبت کار خدا میداند
۵
بازم از غصه درون خون شد و زین بیرون نیست
که نمیداند از آن لعل تو یا میداند
۶
بادپیمای خیالی به هوای قد توست
تو گر آگه نیی ای سرو صبا میداند
نظرات