
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۴۳
۱
تا ز عشق اهل نظر آیینهای برساختند
دوست را هریک به قدر دید خود بشناختند
۲
در مقامر خانهٔ وحدت که کوی نیستی ست
عاشقان در داو اول خویش را در باختند
۳
گوشه گیران را از این دولت چه بهتر کز نخست
گوشهٔ خاطر ز مهر غیر او پرداختند
۴
رسم غمّازی گذار ای دل که در راه ادب
اشک را مردم بدین جرم از نظر انداختند
۵
گردن تسلیم نه زیرا که ارباب طرب
چنگ را چون بر سر تسلیم شد بنواختند
۶
عاقبت مسکین خیالی را پریرویان چو عود
سوختند از خامی و رسوای عالم ساختند
نظرات