
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۴۶
۱
تا ز نسیم رحتمش رایحهای به ما رسد
بر سر راه آرزو منتظریم تا رسد
۲
گر کششی نباشد از جاذبهٔ عنایتش
در طلب وصال او کوشش ما کجا رسد
۳
اهل سلوک سر به سر طالب گنج وحدت اند
تا که بپوید این ره و دولت آن که را رسد
۴
چون همه را ز جام غم شربت مرگ خوردن است
زود بود که این قدح از دگری به ما رسد
۵
وه که به شب رسید از او روز خیالی و هنوز
تا که چو شمع بر سرش ز آتش دل چه ها رسد
تصاویر و صوت

نظرات