خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۵

۱

هر خبر کز سرکشی گوید صبا

سرو قدّت می رباید از هوا

۲

سرو تا شد بندهٔ نخل قدت

می برآید گرد باغ آزاد پا

۳

زد بنفشه با خطِ سبز تو لاف

زان زبانش را کشیدند از قفا

۴

دی به دشنامی سگِ کوی توام

در چه کاری گفت گفتم در دعا

۵

بر درِ دل دوش در می زد یکی

کیست پرسیدم غمت گفت آشنا

۶

سایل اشک خیالی را ز روی

چند رانی نیست آخر روی ما

تصاویر و صوت

نظرات