
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۵۵
۱
چشمت که به جز فتنهگری کار ندارد
شوخی ست که در شیوهٔ خود یار ندارد
۲
ایمن ز دل آزاریِ چشمِ تو عزیز است
کآن شوخ بد آموخته را خوار ندارد
۳
از دولت هجران تو حاصل دل ریشم
جز صبرِ کم و محنت بسیار ندارد
۴
حاشا که چو منصور بسرّ تو برد پی
هر بی سروپایی که سرِ دار ندارد
۵
گویم که سگ کوی تو را نام خیالی ست
زین نام سگ کوی تو گر عار ندارد
نظرات