
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۵۷ - استقبال از حافظ
۱
چو زلف بی قرارش قصد جان کرد
قرار دل رهین هندوان کرد
۲
بشد نقد دلم صرف و ندیدم
ز سودای تو سودی جز زیان کرد
۳
گر اشکم هرزه رو شد بد مگویش
که هرکس را خدا نوعی روان کرد
۴
سبک بگشا به روی غم درِ دل
که بر مهمان نشاید رو گران کرد
۵
لبت را دید گویا چشمهٔ خضر
که در عین خجالت رو نهان کرد
۶
چه کرد آتش به نی خود روشن است این
عفاالله با خیالی غم همان کرد
نظرات