
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۵۸
۱
چو سرو هر که در این بوستان هوای تو کرد
ز گریه پای به گِل ماند و سر فدای تو کرد
۲
ز گریه دامن دُر داشت چشم من لیکن
به دیده هرچه که بودش همه فدای تو کرد
۳
بیا که خلعت شاهی به قدّ آن رندی ست
که التماس کَرم از درگدای تو کرد
۴
به خوارییی ز دعاگویِ خویش یادی کن
که رفت و تا دم آخر همین دعای تو کرد
۵
چه بود رای تو جان باختن بحمدالله
که هرچه کرد خیالی همه برای تو کرد
تصاویر و صوت

نظرات