
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۶۳
۱
خطت را تا به خون ریزی نشان شد
به شوخی غمزه ات صاحبقران شد
۲
دلی کز فتنهٔ زلفت امان یافت
ز دست محنت و غم در امان شد
۳
شبی اشکم به راهت گرم می رفت
همین کآهسته تر گفتم روان شد
۴
اگر زاین گونه پا بر رو نهد اشک
سبک بر روی ها خواهد گران شد
۵
گذشت از دل سپاه غمزهات تیز
ولی پیش غمت نقد روان شد
۶
خیالی را سر آشفتگی بود
چو درپیچید با زلفت همان شد
نظرات