خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۶۷

۱

در ازل مهر تو با جان رقم غم می‌زد

دل آشفته ز سودای خطت دم می‌زد

۲

وقت ما را که تمنّای رُخَت خوش می‌داشت

باز سودای سر زلف تو بر هم می‌زد

۳

تا عَلَم برکشد از عالم جان فتنهٔ عشق

سروِ قدّت علَم فتنه به عالم می‌زد

۴

پیش از آن روز که جان دم زند از شهر وجود

خویشتن را سپه عشق بر آدم می‌زد

۵

هندویِ زلف تو دیشب ز خیالی به ستم

دل همی‌برد به صد شعبده و خم می‌زد

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۱۹۵

نظرات