خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۶۹

۱

در چمن سبزهٔ سیراب به هرجا که رسید

ماند بربوی خط سبز تو چندان که دمید

۲

آب دوش از هوس عارض و قدّت همه شب

در قدمهای گل و سرو به سر می غلتید

۳

دی گل و لاله همی چید کسی در بستان

چون رخت دید از آنها همه دامن درچید

۴

پیش صاحب نظران در صفت عارض تو

اشک هر نکته که گفت از سخنش آب چکید

۵

ما به خاک در تو راه نبردیم ولیک

اشک هر فکر که می کرد در این باب دوید

۶

گفته ام غیرت مه روی تو را نادیده

تا نگویند خیالی رخ آن مه را دید

تصاویر و صوت

نظرات