خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۷۰

۱

در چمن دوش به گل بلبل دشوار پسند

صفت قدّ تو می گفت به آواز بلند

۲

تا نیِ قند به یاقوت لبت لافی زد

دست ایّام جدا می کندش بند ز بند

۳

هیچ شک نیست که آشفته دلان بسیارند

در کمند تو، ولی چون من بیچاره کم اند

۴

باز پیوست دل از سنگ ملامت چو شکست

گرچه خود جام شکسته نپذیرد پیوند

۵

گفته یی مانع دیدار نقاب است تو را

این گناه از طرف توست به رو بیش مبند

۶

آخر از صبر خیالی همه را روشن شد

که شد از مهر جمالت به خیالی خرسند

تصاویر و صوت

نظرات