
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۷۱ - استقبال از حافظ
۱
دلم جز داغ نومیدی ز جان حاصل همین دارد
که پیوسته ز ابرویت بلایی در کمین دارد
۲
نکوخواه توام جانا و می ترسم که بی جُرمی
بگردی از نکوخواهان چو بدگویت براین دارد
۳
چه سود از باغ بلبل را که بی زلف و عذار تو
نه تاب سنبل رعنا نه برگ یاسمین دارد
۴
اگرچه از شرف خورشید را پا بر سر چرخ است
ولی پیش مه روی تو رویی بر زمین دارد
۵
خیالی را به دشنامی نوازش می کنی هر دم
چو لطفی میکنی باری خدایت بر همین دارد
نظرات