
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۷۴
۱
دل نه جز غصّه محرمی دارد
نه به جز ناله همدمی دارد
۲
دهنت تازه کرد ریش دلم
گرچه در حقه مرهمی دارد
۳
تو نه آنی که گر بمیرم من
از غم من تو را غمی دارد
۴
چه نهان دارم ای رقیب از تو
که به تو هرگزم نمی دارد
۵
بازم آواز نی ببرد از هوش
وقت نی خوش که خوش دمی دارد
۶
تا خیالی به ترک عالم گفت
به سر خویش عالمی دارد
نظرات