
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۷۵
۱
دل به یاد لب لعلت سخن از نوش نکرد
خون شد و حقّ نمک هیچ فراموش نکرد
۲
زلف تو دست به تاراج دل ما نگشاد
ماه را تا ز شب تیره سیه پوش نکرد
۳
هرکه در راه تو پا از سر همّت ننهاد
دست با شاهد مقصود در آغوش نکرد
۴
ظاهراً نالهٔ جانسوز نی از جایی بود
که زدندش به دهن آخر و خاموش نکرد
۵
ماجرایی که ز دل اشک خیالی می گفت
سخنی بود چو دُر لیک کسی گوش نکرد
نظرات