خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۷۷

۱

دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد

به جای اشک همان دم ز راه دیده برون شد

۲

دلا چه سود ز سودای زلف سرکش یارت

جز این که صبر تو کم گشت و درد هجر فزون شد

۳

کجا ز سلسلهٔ عشق جان بَرَد به سلامت

دلی که در سر زلف تو پای بند جنون شد

۴

بیا که مرغ دلم در هوای دانهٔ خالت

به دام زلف اسیر و به چنگ عشق زبون شد

۵

گذشت عمر خیالی در انتظار و تو هرگز

ز راه لطف نپرسیدیش که حال تو چون شد

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۲۱۰

نظرات