
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۸
۱
آنچه بیروی توام گریه به روی آوردهست
سیل خون است که از دیده به جوی آوردهست
۲
بادهنوشان تو خرسند به بویی بودند
ز آن می لعل که ساقی به سبوی آوردهست
۳
با غم عشق تو بیوجه مرا جان دادن
دل نمیداد ولی زلف تو روی آوردهست
۴
قیمت نکهت زلف تو صبا میداند
که شب تیره از آن راه چو موی آوردهست
۵
ای خیالی مده از دست که اکسیر بقاست
گرد خاکی که صبا ز آن سرِ کوی آوردهست
تصاویر و صوت

نظرات