خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۸۸

۱

سرکشید از کبر ابلیس و چنین مهجور شد

دعوی حلاج بر حق بود از آن منصور شد

۲

شد شمع از سوختن این فنر بس پروانه را

کاو به هر جمعیّتی در عاشقی مشهور شد

۳

شام رمزی گفت از مویش چنین تاریک شد

صبح چون دم زد ز رویش عالمی پرنور شد

۴

خواست موسی کز تجلاّی رخش از خود رود

طور قسمت بین که این دولت نصیب طور شد

۵

تا قضا از محنت شام فراقش یاد داد

عاشقان را روزگار ماتم خود سور شد

۶

در میان ما و جانان جز خیالی پرده نیست

عاقبت آن نیز هم از پیش خواهد دور شد

تصاویر و صوت

نظرات