
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۹
۱
آن روز مه این نور سعادت به جبین داشت
کز راه ادب پیش رخت رو به زمین داشت
۲
ز آن پیش که در کار کمان عقل برد پی
ابروی کماندار تو بر گوشه کمین داشت
۳
گر با غمت از نعمت فردوس کنم یاد
دانی که مرا وسوسهٔ نفس بر این داشت
۴
عمری ست که داریم سری بر قدم فقر
در عشق تو خود را نتوان بهتر از این داشت
۵
بر ملک مکن تکیه که در زیر زمین است
آن کس که همه روی زمین زیر نگین داشت
۶
نقد دل و جان صرف رهت کرد خیالی
در دست چو درویش تو نقدینه همین داشت
نظرات