
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۹۰
۱
سروِ قدّت طرف باغ چو پا میماند
شمشاد ز حیرت به هوا میماند
۲
با سر زلف تو مرغی که در آویخت چو من
هیچ شک نیست که در دام بلا میماند
۳
آب چشم است که بر خاک رهت خواهد ماند
یادگاری که پس از مرگ ز ما میماند
۴
زاهد از کبر پلنگ و به حیل روباه است
بنگریدش که در این ره به چهها میماند
۵
کردمی صبر به درد تو ولیکن غم عشق
هرکجا ماند قدم صبر که را میماند
۶
ای خیالی چو دم از عشق زدی رسوا شو
گر تو رسوا نشوی عشق تو را میماند
تصاویر و صوت

نظرات