خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۱۹۵

۱

ز بس کز گریه چشم من به خونِ ناب می‌سازد

مرا در پیش مردم دم به دم بی‌آب می‌سازد

۲

مگر دارد کمینی بر دل بیدار من چشمت

که هر ساعت به نازی خویش را در خواب می‌سازد

۳

سبب رنج و غمت شد راحت و عیش مرا، بنگر

که چون بی‌خانمانی را خدا اسباب می‌سازد

۴

صبا چون با سر زلف تو دست‌آویز می‌گردد

ز غم جمعی پریشان‌حال را در تاب می‌سازد

۵

خیالی را که می‌سوزد از آن لب وعدهٔ بوسی

که بیمار تب هجر تو را عنّاب می‌سازد

تصاویر و صوت

نظرات