
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۹۷
۱
طالب دردِ عشق تو فکر دوا نمیکند
ورنه به جان بیدلان عشق چهها نمیکند
۲
هرچه در آن رضای تو نیست اگرچه طاعت است
جان به هوس نمیخرد دل به رضا نمیکند
۳
وه که به جان دیگری غمزهٔ شوخِ توستم
میکند و رعایتِ خاطر ما نمیکند
۴
گفتم اگر وفا کنی صرف تو باد عمر من
گفت برو که با کسی عمر وفا نمیکند
۵
دوش سگ در توام گفت در عنایتی
باز کنم به روی تو، گفت، چرا نمیکند
۶
هر نفس از زبان تو خواری خود به گوش خود
میشنود خیالی و غیر دعا نمیکند
نظرات