خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۱۰

۱

کمند زلف توام پای بند سودا کرد

به عهد سروِ قدت فتنه دست بالا کرد

۲

به اهل حسن طریق جفا و شوخی داد

همان که محنت و غم را نصیبهٔ ما کرد

۳

ز بس که گفت به مردم سرشک راز دلم

ببین که آخر کارش خدا چه رسوا کرد

۴

اگر چه چشمهٔ خضر از نظر نهان شده بود

ولی به خنده دهان تو باز پیدا کرد

۵

لب تو کرد به یک بوسه با خیالیِ خویش

به مرده آنچه خواص دم مسیحا کرد

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۱۷۴

نظرات