
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۲۱۴
۱
گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد
کز دوست به تیغی نتوان قطع نظر کرد
۲
هر تیر بلایی که رسید از طرف یار
جان پیش ستاد و همه را سینه سپر کرد
۳
گر یارِ مرا باز هوای دگری نیست
بی جرم چرا از من بیچاره دگر کرد
۴
تا گشت مقیم حرم دل غم عشقت
جان از وطن خویش روان عزم سفر کرد
۵
عمری شد و هرگز نشنیدم که خیالی
بی غصّه شبی را به خیال تو سحر کرد
نظرات