خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۱۷

۱

گرچه شب غم ساختم چون شمع من با سوز خود

ای دل تو باری یافتی از مهر رویش روز خود

۲

اکنون که دل پابند توست از زلف زنجیرش منه

یعنی منه دام بلا بر مرغ دست آموز خود

۳

کارم چو در چنگ غمت مشکل به قانون می شود

آن به که سازم همچو نی با نالهٔ دلسوز خود

۴

از زخم پیکان غمت صد رخنه دارم در درون

گر باورت ناید بپرس از ناوک دلدوز خود

۵

گر شام مردم روشنی دارد خیالی از چراغ

هر شب مرا در دل نهان شمع جهان افروز خود

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۲۴۴

نظرات