خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۲

۱

آه کز سعی رقیبان یار ترک من گرفت

دشمنان را دوست گشت و دوست را دشمن گرفت

۲

گر شد از دستِ غمش پاره گریبانم چه غم

چون بدین تدبیر روزی خواهمش دامن گرفت

۳

ز آن گرفتار بلا شد دل که خونم خورده بود

تو مکن جانا چنین کاو را دعای من گرفت

۴

کشور جان را که ایمن بود از تاراج غم

عاقبت چشم بلا جویش به مکر و فن گرفت

۵

تا چرا گل را به لطف عارضت تتشبیه کرد

می کند هردم صبا زین وجه بر سوسن گرفت

۶

با خیالی در محل قتل تیغش هرچه گفت

سر نپیچید و گناه خویش بر گردن گرفت

تصاویر و صوت

نظرات