
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۲۲۲
۱
گر ندیدی کز سرای دیدهام خون میچکد
ساعتی بنشین در او تا بنگری چون میچکد
۲
لاله میروید به یاد روی لیلی تا به حشر
از زمین، هرجا که آب چشم مجنون میچکد
۳
میکشد هردم به قصد خون مردم تیغ تاز
ترک چشمت کز سر شمشیر او خون میچکد
۴
شبنمی باشد که از برگ گل افتد بر زمین
قطرههای خون کز آن رخسار گلگون میچکد
۵
دم به دم از روچه میرانی خیالی اشک را
او بر آب از خانهٔ مردم چو بیرون میچکد
تصاویر و صوت

نظرات