خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۲۶

۱

گوهر اشکم که راز دل هویدا می‌کند

ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا می‌کند

۲

اشک اگر بی‌وجه ریزد آبروی ما رواست

چون به رو می‌آید آخر آنچه با ما می‌کند

۳

نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر

روسیاهی بین که چونش باز رسوا می‌کند

۴

ختم شد بر دیده طرز راست بینیّ و هنوز

جان به فکر سرو قدّت کار بالا می‌کند

۵

عقل از سرّ دهانت ذرّه‌ای آگه نشد

گرچه عمری شد که فکر این معمّا می‌کند

۶

خیال سروِ بالایت خیالی را مدام

عندلیب جان هوای باغ و صحرا می‌کند

تصاویر و صوت

نظرات