خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۳۹

۱

مرا یاد آن روی دیوانه کرد

که زنجیر زلف تو را شانه کرد

۲

شبی از رخت نور دزدید شمع

روانش گرفتند و در خانه کرد

۳

چه شمعی ندانم که پروانه را

در آتش فکندی و پروا نکرد

۴

تشبّه به دندان او کرد دُر

چه گویم به غایت که مینا نکرد

۵

خیالی به می بست پیمان چو دید

که ساقی اشارت به پیمانه کرد

تصاویر و صوت

نظرات