
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۲۶
۱
از بلای عشق تو تنها دل ما ریش نیست
کیست در عهد تو کاو را این بلا در پیش نیست
۲
بیش از این ای گل در آزار دل بلبل مکوش
چون بقای حسن رویت چند روزی بیش نیست
۳
از لبت بی سهمِ تیرِ غمزه ات بوسی هوس
هست، امّا هیچ نوشی بی جفای نیش نیست
۴
با وجود افسر فقر و محبّت هرکه او
سر فرود آرد به تاج سلطنت درویش نیست
۵
گر مقام قرب می خواهی منال از عقل و هوش
قطع این بیدا چو کارِ عقل دوراندیش نیست
۶
چون خیالی عاقبت بیگانه خواهد شد ز خویش
هرکه را در عشقبازی فکر کار خویش نیست
نظرات