خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۷۶

۱

کجاست ساغر می تا به گردش آرندش

که عمر رفت و حریفان در انتظارندش

۲

به حلقه یی که حساب سگان او گذرد

رقیب کیست که باری کسی شمارندش

۳

دلم ز طرّه خوبان چگونه سر پیچد

چو ساعتی به سرِ خود نمی گذارندش

۴

سرشک گر همه بگذشت بهر خاک درت

گذشته یی ست که با خاک می سپارندش

۵

به روی تو گل از آن دم که خودفروشی کرد

ببین که بسته به بازار می برآرندش

۶

چو نیست پیش بتان عزّتی خیالی را

به خواریی چه شود گر عزیز دارندش

تصاویر و صوت

نظرات