
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۲۸۲
۱
یار اگر بد کند ای دل نتوان گفت بدش
که به آن روی نکو هرچه کند می رسدش
۲
تا به اول نکنی فکر روانی ای سرو
دعویِ خوبی تو راست نیاید به قدش
۳
هرکه با تو به ازل لاف ز درویشی زد
نبود میل به سلطانی ملک ابدش
۴
می رود در پیِ زلف تو دل شیفته ام
تا سرِ رشتهٔ تقدیر کجا می کشدش
۵
باد هر لحظه به عمدا نکشیدی زلفت
گر سر زلف تو گستاخ نکردی به خودش
۶
ابروی شوخ تو در بردن دل نیست
گرچه پیوسته خیالیّ تو دل میدهدش
نظرات