
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۲۸۴
۱
گر بیابد شرف خدمت آن حور ملک
کی فرود آورد از کبر دگر سر به فلک
۲
ماه از عارض تو منفعل و آب خجل
شد و دادند گواهی ز سما تا به سمک
۳
پستهٔ شور زند با لب شیرین تو لاف
سنگ بر سر پی آن می خورد آن کور نمک
۴
کرد بر قلبی خود نقد دل اقرار و هنوز
دم به دم می زندش عشق تو بر سنگ محک
۵
آخر از جور رقیب تو خیالی دانست
آنچه در باب عداوت به گدا دارد و سک
نظرات