خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۸۵ - استقبال از کمال خجندی

۱

شمع می‌گفت به پروانه شبی در منزل

که مرا نیز بر احوال تو می‌سوزد دل

۲

سرورا در غم هجر تو ز بس گریه و آه

عمر بر باد شد و پای فرو رفت به گل

۳

غنچه بر نقش دهان تو به ده دل نگران

گل سیراب ز روی تو به صد روی خجل

۴

عاشق صورت مطبوع تو را نیست خبر

کز چه آب است و چه گِل صورت خوبان چگل

۵

اشک بر خاک درت می رود و دارم چشم

کز درِبار تو محروم نگردد سایل

۶

گفتم از مشکل عشق تو خیالی به فسون

جان تواند که بَرَد؟ گفت چه دانم مشکل

تصاویر و صوت

نظرات