خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۲۹۴

۱

زهی تیره از زلف تو روز، شام

به روی تو دعویّ مه ناتمام

۲

چو نسبت ندارد به زلف تو مشگ

چرا می پزد عود سودای خام

۳

کنون ما و کویت که نبوَد عجب

در بارِ خاصان و غوغای عام

۴

حیاتی که بی او رود، گر کسی

بگوید حلال است بادش حرام

۵

توای مه یکی ز آنچه دارد رخش

نداریّ و لاف است بالای بام

۶

خیالی چو بگذشت از نام و ننگ

به رندیّ و مستی برآورد نام

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۲۷۷

نظرات