خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۳۰۷

۱

مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم

پی رضای تو رفتم گناهکار شدم

۲

به اختیار غلامیّ حضرتت کردم

که بر ولایت دل صاحب اختیار شدم

۳

ز بیم جرم پراکنده حال بودم لیک

چو فیض لطف تو دیدم امیدوار شدم

۴

به بازی سر زلفت دل پریشانم

قرار بست و من از غصه بیقرار شدم

۵

گذار تا ز هوای تو دم زنم نفسی

که از تصوّر خاک درت غبار شدم

۶

مرا به عهد جوانان ز عشق حاصل کار

همین بس است خیالی که پیر کار شدم

تصاویر و صوت

نظرات