خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۳۰۸ - استقبال از حافظ

۱

من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم

خون دل می‌خورم و درخور صد چندینم

۲

دورم از دولت دیدار تو و نزدیک است

که ببینم رخ مقصود و چنین می‌بینم

۳

زآن چو نافه خوشم از همدمی خون جگر

که نسیمی‌ست ز زلفت نفس مشکینم

۴

پیش از آن دم که گریبان درم از غصّه چو گل

دامن آن به که ز خود غنچه صفت برچینم

۵

گرم پرسیِّ توام سوخت چه باشد ای دوست

که زمانی ببری دردسر از بالینم

۶

گر نباشد سبب اشعار خیالی که برد

پیش آن خسرو خوبان سخن شیرینم

تصاویر و صوت

نظرات