خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۳۴۴

۱

ای پارسا که دایم رو در نماز داری

سرّ که می سرایی راز که می گذاری

۲

از طاق ابروانش رو کرده ای به محراب

در پیش خویش تا کی دیوار کژ برآری

۳

تا با غمش قرینم خون خوردن است کارم

کار من از غم این است باری تو در چه کاری

۴

آنجا که عشقبازان تحفه ز طاعت آرند

ما تحفه یی نداریم بیرون ز شرمساری

۵

ما گرچه بیرهی را از سر نمی گذاریم

تو بر طریق رحمت باشد که درگذاری

۶

گردن بنه خیالی باشد که بار یابی

کز سرکشی نیابی توفیق لطف باری

تصاویر و صوت

نظرات