
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۳۵۲
۱
ای گل از روی تو آموخته خندان رویی
دهنت آب شکر برده به شیرین گویی
۲
عادت غمزهٔ فتّان تو عاشق کشتن
شیوهٔ نرگس جادوی تو مردم جویی
۳
اگر ای اشک بر آن خاک درت آبی هست
دم به دم چهره به خون از چه سبب می شویی
۴
طرفه حالی ست که بربوی تو مرغان چمن
سر به سر مست و خرابند و تو گل می بویی
۵
گفتمش گر ز لب لعل تو بوسی طلبم
بر دهانم نزنی گفت تو خود می جویی
۶
اگرت چیز دگر نیست خیالی غم نیست
همه عمرت شرف این بس که سگ این کویی
نظرات