
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۳۷۴
۱
مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی
تا بیش به مردم نکند دست درازی
۲
گه گه به نیاز دل عشاق نظر کن
ای سرو بهشتی که سراسر همه نازی
۳
چون چنگ نهادیم به پیشت سرِ تسلیم
مختار توئی گر بزنی گر ننوازی
۴
تا روی عبادت ننهد پیش تو زاهد
در مذهب رندان سخنش نیست نمازی
۵
ای قند چه داری سرِ دعوی لطافت
ترسم که لبش بینی و از شرم گدازی
۶
خواهی که برآری نفس گرم چو مجمر
شرط است که با سوز دل خویش بسازی
۷
هرچند که آید دُرِ اشک تو خیالی
از دیده مرانش که یتیمی ست نیازی
تصاویر و صوت

نظرات