
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۴ - استقبال از امیرخسرو دهلوی
۱
بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را
پادشاهی رحمتی فرما گدای خویش را
۲
چارهٔ درد دل ما را که داند جز غمت
غیر مرهم کس نمی داند دوای ریش را
۳
چون سر زلف تو پیش چشم دزدی پیشه کرد
تا توانی بسته دار آن دزد بینا پیش را
۴
ساقیا وقتی ز نزدیکان شوی کاندر رهش
یک طرف سازی به جامی عقل دوراندیش را
۵
تا به دست آورده است از غمزه چشمت ناوکی
قصد قربانِ من است آن ترک کافر کیش را
۶
سالها لاف گدایی زد خیالی و هنوز
همچنان سودای سلطانی ست نادرویش را
نظرات