خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۵۸ - استقبال از کمال خجندی

۱

دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است

دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است

۲

ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی

مشکل این است که او نیز چو من بیمار است

۳

دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه

زندگی بی شرفِ صحبت جان دشوار است

۴

شور لعل تو از آن بر دل من شیرین است

که میان من و او حقّ نمک بسیار است

۵

با همه چهره فروزی و صفا صورت چین

پیش رخسار تو نقشی ست که بر دیوار است

۶

ای خیالی چو غم فرقت او را جز صبر

چاره‌ای نیست، صبوری به غمش ناچار است

تصاویر و صوت

نظرات