
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۵۹
۱
دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت
مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت
۲
با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح
هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت
۳
بر باد رفت حاصل عمر عزیز من
زین غم که باد دامن زلفت چرا گرفت
۴
دل را گرفت شحنهٔ عشقت به دست قهر
چون قلب بود آخر کارش خدا گرفت
۵
در فنّ زهد بنده خیالی طریقه یی
زاین خوبتر ندید که ترک ریا گرفت
نظرات