
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۶
۱
تا دو چشم سیهت غارتِ جان کرد مرا
غم پنهان تو رسوای جهان کرد مرا
۲
بارها عشق تو می گفت که رسوا کُنمت
هرچه می گفت غم عشق همان کرد مرا
۳
این نشان بس ز وفا ترک کماندار تو را
که چو تیری به کف آورد نشان کرد مرا
۴
گفتم ای اشک مرو هر طرفی گفت برو
کآنکه پرورد بدین گونه روان کرد مرا
۵
شادکام از روش نظم خیالی ز آنم
که خیال سخنش ورد زبان کرد مرا
نظرات