
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۶۴
۱
زلف تو را که شامِ پریشانی من است
صبح است عارض تو که در پشت دامن است
۲
سرو سهی که داشت هواهای سرکشی
امروز پیش آن قد و بالا فروتن است
۳
پیوسته چشم شوخ تو ز آن است سر گران
کش دم به دم ز تیغ تو خونی به گردن است
۴
ای مه چه لاف می زنی از حسن بی حساب
پیش جمال یار حساب تو روشن است
۵
کمتر ز کس نه ایم از آن دم که گفته ای
در پیش مردمان که خیالی سگ من است
تصاویر و صوت

نظرات