خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۷۴ - استقبال از شمس مغربی

۱

گرچه اشک منِ غمدیده سراسر گهر است

هرچه دارم به جمالت که همه در نظر است

۲

نزد رندان نظر باز غبار قدمت

توتیایی ست که در دست نسیم سحر است

۳

مهر و ماهت نتوان گفت که همچون مه و مهر

دیگری هست ولی روی تو چیزی دگر است

۴

سر گذشتم سگ کوی تو نکو می داند

که ز فریاد منش شب همه شب دردسر است

۵

کمترین قدرشناس تو خیالی ست ولی

نیست قدری چو سگان، پیش تواش این قدر است

تصاویر و صوت

دیوان خیالی بخارایی - خیالی بخارایی - تصویر ۱۱۱

نظرات